مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
گر چه سوز همه از آتش هجران تو بود رمـز آزادی تـوحـیـد به زنـدان تـو بـود دوستـان اشـک فـشـانـنـد به یاد تو ولی خنده زن خصم گر از دیدۀ گریان تو بود آه پنهان تو از محـبـس در بسته گـذشت که جهان را سخن از ناله و افغان تو بود دامن خـاک کجـا روی نـکـوی تو کجا؟ ای که هر عرش نشین دست به دامان تو بود تا گـریـبـان افـق با نفس صبـح شکـافت مرغ شب آه کشان سر به گریبان تو بود داد فرمان ز چه بر قتل تو هارون در حبس؟ ای که آزادی، سر در خط فرمان تو بود از چه در برق مناجات تو افلاک نسوخت؟ ای که سوز همه از سینۀ سوزان تو بود شب تاریک که هر خانه چـراغی دارد شـعـلـۀ آتـش دل شـمع شبـسـتـان تو بود تو که بر پیکر بی جان جهان جان بودی از چه بر دوش عدو پیکـر بی جان تو بود «میثم» دلشده را از در خود دور مکن که گهی مرثیه خوان گاه ثنا خوان تو بود |